برترین کلمه، الله است.
حاضرترین کلمه، خداست.
وسیع ترین کلمه، بهشت است.
پاک ترین کلمه، فطرت است.
آرام ترین کلمه، سکوت است.
گرسنه ترین کلمه، حرص است.
مهربان ترین کلمه، مادر است.
خونین ترین کلمه، جنگ است.
بی نیازترین کلمه، قناعت است.
با حیا ترین کلمه، فاطمه است.
راستگوترین کلمه، آینه است.
تنگ ترین کلمه، قبر است.
بی حال ترین کلمه، تنبل است.
عبرت انگیزترین کلمه، قبرستان است
خدایا، خستهام، نمیتوانم نیمه شب 11 رکعت بخوانم.
بنده من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر را بخوان.
بنده من، قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.
خدایا، سه رکعت زیاد است.
بنده من، فقط یک رکعت نماز وتر را بخوان.
خدایا، امروز خیلی خسته شده ام. آیا راه دیگری وجود ندارد؟
بنده من، قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.
خدایا، من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم میپرد.
بنده من، همانجا که دراز کشیدی تیمم کن و بگو یا الله.
خدایا، هوا سرد است و نمیتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم.
بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد.
دلم برایش تنگ شده، امشب با من حرف نزده است.
خداوندا، دو مرتبه او را بیدار کردیم، اما باز هم خوابید.
پروردگارا، باز هم بیدار نمیشود.
اذان صبح را میگویند، هنگام طلوع آفتاب است، ای بنده بیدار شو، نماز صبحت قضا میشود، خورشید از مشرق سربرمیآورد. خداوند رویش را برمیگرداند.
ملائکه من، آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم.
*ان شاالله وقتی خدا صدامون میکنه تو خواب غفلت نباشیم و هیچ وقت باهامون قهر نکنه.*
التماس دعا
از محافظ سید حسن نصر الله سوال کردند:
چقدر سید حسن را دوست داری
گفت:آنقدر که امر کند الان بمیر.میمیرم.
در سوال بعد پرسیدند چقدر امام خامنه ای را دوست داری:
گفت:آنقدر که اگر امر کند سر سید حسن رو بیار. میبرم
منبع شبکه المنار
خداوند متعال در حديثي قدسي مي‌فرمايد:
«هركس مرا طلب كند مرا مي‌يابد، و هركس كه مرا يافت مرا مي‌شناسد و هركس كه مرا شناخت مرا دوست مي‌دارد، و هركس كه مرا دوست داشت عاشق من مي‌شود و هركس عاشق من شود، من عاشق او مي‌شوم و هركس كه من عاشق او شوم او را «شهيد» مي‌كنم، و كسي كه من او را شهيد كنم خون‌بهايش با من است و خودم خونبهاي او هستم.
نام: علي
نام‌خانوادگي: يوسفي
تاريخ تولد: نهم مهرماه 1380
ميزان تحصيلات: دوم ابتدايي
محل شهادت: زاهدان ـ مسجد علي بن ابيطالب در اثر انفجار بمب
تاريخ شهادت: هفتم خردادماه سال 1388 ـ مصادف با ايام فاطميه
گلدستههاي مسجد، روح اهالي كوچه را به گلبانگ «حي علي الفلاح» نوازش مي‌كرد. نگاه پرسش‌گر كودكي به سمت گلدستههاي نيلي و سربرافراشته مسجد چرخيد، هزاران سوال ذهنش را مشغول كرده بود. بايد از مادر خود مي‌پرسيد و جواب سوالاتش را مي‌گرفت علاقه‌ي عجيبي به آن مكان مقدس داشت. داخل مسجد شد. بوي خوشي فضاي مسجد را پر كرده بود چشماي زيبا و پر فروغش به اعمال نمازگزاران خيره شد. تصميم گرفت آن اعمال را بياموزد ابتدا بايد جاي خاصي را براي خود در نظر مي‌گرفت به كنار ستون وسط مسجد رفت و از آن زمان به بعد آن قسمت از مسجد جايگاه هميشگي او شد. روزها از پي هم سپري شد. تا اينكه يك روز علي تصميم گرفت جاي خود را به مادر نشان دهد. دست مادر را گرفت و به طرف ستون وسط مسجد آورد: ببين مادر من هميشه اين‌جا نماز مي‌خوانم. مادر او را بوسيد و از مسجد خارج شدند. فرداي آن روز با غروب آفتاب وضو گرفت و به طرف مسجد به راه افتاد.
ديار زاهدان، بوي خوش خزان را در مشام خود داشت و اذان مغرب، جام دل‌ها را سرشار مي‌كرد. تقويم سال 1380 را نشان مي‌دهد، كه صداي گريه نوزادي نيك‌سيرت به نام «علي» به فضاي خانه شوري ديگر بخشيد و كودكي‌اش را در گلشن صفا و صداقت در دامان پر مهر مادري مقيد و متدين آغاز مي‌كند.
او از همان كودكي چشمش به گلدستههاي مسجد آشنا مي‌شود و به دليل علاقه وافرش به حفظ قرآن در كلاس‌هاي قرآن مسجد، حضور مستمر مي‌يابد و با محافل قرآني مأنوس مي‌شود.
با شروع تحصيل وارد مدرسه مي‌شود، تحصيلي كه سال بعد به اتمام رسيد چرا كه خداوند عنايت والاتري را براي او در نظر مي‌گيرد و تقديري برايش رقم خورد كه پايانش رحمت و مغفرت الهي بود. علي پسر مهربان، دلسوز و منظمي بود. با وجود سن و سال كمش حس مسئوليت عجيبي در كمك به مادرش داشت و در كارهاي خانه به مادرش كمك مي‌كرد. شب حادثه علي قبل از رفتن به مسجد كبوتري زخمي را در كوچه مي‌بيند و به مادرش مي‌گويد: چرا اين‌قدر بعضي آدم‌ها سنگ‌دل و بي‌رحم هستند؟ ببين چه طور اين كبوتر را زخمي كرده‌اند، مادر او را مي‌بوسد و مي‌گويد: زودتر وضو بگير تا به مسجد برويم كبوتر خوب مي‌شود ناراحت نباش، علي زودتر از مادر راهي مسجد مي‌شود. مادر كه نگران علي بود به دنبال علي به مسجد مي‌رود. اما در ميانه راه صداي مهيب انفجار او را مات و مبهوت مي‌كند. همه شوكه شده بودند سر و صدا همه‌ي اطراف مسجد را پر كرده بود. چند مرد با لباس خونين از درب مسجد خارج شدند. مادر طاقت نياورد و به داخل مسجد دويد گرد و غبار همه مسجد را فرا گرفته بود. دست و پاهاي قطع شده به همراه تكه‌هاي اجساد در اطراف پراكنده بود ناگهان يادش آمد به دنبال علي آمده است: آه علي كوچولوي من... فوراً خود را به كنار ستون وسط مسجد رساند جايي كه علي شب قبل آن‌را به او نشان داده بود ـ هاله‌اي از نور اطراف اجساد را فرا گرفته بود. علي را ديد چندبار او را صدا زد، علي بيدار شو، علي را بغل كرد، دستانش به شدت داغ شد آري علي كوچولوي 8 ساله‌اش عمر كوتاه اما پرافتخارش را به پايان رسانده بود و دل تابان و كوچكش را كه سرشار از نور الهي بود به سفر روحاني سپرده و در كوي ياران نمازگزار مسجد به دست دشمن كوردل، سرود سرخ شهادت را بر لبش زمزمه كرده بود و با قامتي خونين و گلگون به لقاء خالقش شتافته بود.
فاطميه قصه گوي رنجهااست * * * بهترين تفسير سوز مرتضي است
فاطميه جنگ اشعار علي است * * * شرح حال چشم خونبار علي است
فاطميه شعر داغ لاله است * * * قصه زهرا ي هجده ساله است
فاطميه آتش افروز دل است * * * احتجاجش يك كتاب كامل است
فاطميه سينه چاك دردها است* * * شاهد نامردي نامرد ها است
فاطميه مهر زد تاريخ را * * * در دل آتش گدازد ميخ را
فاطميه سوخت درب خانه اي * * * شمع را كشتند با پروانه اي
فاطميه سوز دل را ساز كرد * * * دفتر داغ علي را باز كرد
فاطميه شرح ديوار و در است * * * در مقام صبر زينب پرور است
فاطميه ناله زهرا مي زند * * * داد مظلومي مولا مي زند
فاطميه آتشي افروختند * * * خيمه هاي كربلاء را سوختند
فاطميه فاطمه اعجاز كرد * * * انقلاب كربلا را ساز كرد
فاطميه ماه گل افشردن است * * * فتح باب تازيانه خوردن است
فاطميه قفل غم را شد كليد * * * چونكه دارد هم شهيده هم شهيد
فاطميه صورتش نيلي شود * * * تا رقيه شاهد سيلي شود
بسم رب الشهدا والصدیقین ...
.....................
دشمن بدید نخل تناور همیشه هست
مقداد هست, مالک اشتر همیشه هست
اینجا که کوفه نیست, خوارج علم شوند
سلمان نمرده است, اباذر همیشه هست
صف بسته اند این همه سردار ها به شوق
یعنی برای پیشکش ات, سر همیشه هست
روشن ترین روایت عمار می شویم
در عشق سید علی همه تمار می شویم
.....................
ما از قدیم طایفه ای سینه خسته ایم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
امروز اگر سینه و شمشیر میزنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر میزنیم
مارا نبی قبیله ی سلمان خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد
از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم
.....................
شهدا شرمنده ایم
از شهیدان مانده تنها جامه ای
نام و امضا ، وصیتنامه ای
گر وصیتنامه ها را خواندایم
پس چرا بين دو راهي مانده ايم
نماز بی ولایت حقه بازی است اساس مسجدش بتخانه سازی است