شما به عنوان یک پسر کدام نوع پوشش را برای همسر آینده خود می پسندید ؟
برای دیدن عکس درسایز اصلی کلیک کنید
شما به عنوان یک پسر کدام نوع پوشش را برای همسر آینده خود می پسندید ؟
این نظر سنجی خیلی مهمه برای خواهران خودمون
لطفا شرکت کنید
برای دیدن عکس درسایز اصلی کلیک کنید
شما به عنوان یک پسر کدام نوع پوشش را برای همسر آینده خود می پسندید ؟
این نظر سنجی خیلی مهمه برای خواهران خودمون
لطفا شرکت کنید

تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش توی اتوبوس نشسته بودم.
یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.
دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد میزد با افسوس گفت:
(توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس...تو گرمت نمیشه بچه؟)
همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده میشدیم.
دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:
(چرا گرممه... ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره...)
دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت..
![]()
آنها چفیه داشتند...... من چادر دارم
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...من چادر می پوشم تا از نگاه های شهوت امیز در امان باشم

بچه های ما توی جبهه جلوی گلوله تیکه تیکه شدن
مغزشون متلاشی شد...دستشون از بدنشون جدا شد
سرشون از تنشون جدا شد......پاره پاره شدن
له شدن زیر تانک......
اون وقت خواهر من چطور نمی تونی تحمل یه چادر رو داشته باشی...؟؟؟؟؟

چند تا بدحجاب دیده بود و می گفت: اینا چی فکر می کنند؟
چرا اینطوری بدنشونو عرضه می کنند؟
اصلا فکر می کنند دارند چیکار می کنند؟
حالا فرضا نمی دونند ، همین قدر هم نمی دونند حجاب واجبه
نمی فهمند دارند گناه می کنند؟ اونم نه یک گناه مخفی، یک گناه آشکار بین مردم
یکی سرشو تکون می داد
یکی آه می کشید
یکی می گفت دوره ی آخر زمون شده
یکی تیکه می پروند و ...
با خودم فکر کردم: خیلی ها به هزار و یک دلیل فکر نمی کنند یا متوجه نیستند
تو یک موجی افتادند و خودشون سپردند به اون و معنی کارشونو نمی دونند
اما
ماهایی که مثلا فکر می کنیم
ماهاییی که معنی این کار رو می دونیم
ماهایی که خدا منت گذاشته، دری به تخته خورده نعمت حجاب رو چشیدیم
تا زمانیکه امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم
تو گناه بی حجابی خیلی هاشون سهیمیم
خیلی هاشون متوجه غرق شدنشون نیستند
ماهایی که متوجه هستیم و داریم غرق شدنشون رو می بینیم و کمکشون نمی کنیم چقدر...
***

وقتی اون روز تو باغ همه ی خانومها رو جو گرفته بود و جلوی همه قهقهه می زدن و شوهراشون هم بی خیال نشسته بودن و تماشا می کردن وقتی منو هم به جمعشون دعوت کردن؛ آروم تو گوشم گفتی:
«مواظب وقار و متانتت باش عزیزم»
اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری
بقیه در ادامه مطلب
بیمارستان از مجروحین پر شده بود...
حال یکی خیلی بد بود...
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.
وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...
مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...
راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس


یه پسر انگلیسی به پسر ایرانی میگه:چرا خانوماتون با مردا دست نمیدن؟یعنی انقدر مرداتون شهوت پرستن؟پسرایرانیه میگه:چرا هر مردی نمیتونه دست ملکه شمارو لمس کنه؟پسر انگلیسی عصبانی میشه و میگه:ملکه فرد عادی نیست فقط با افراد خاص دست میده.پسر ایرانی میگه:خانوم های ما همه ملکه هستند........

چی چادر بهت نمیاد!وقتی میذاری قدت کوتاه میشه!دوستات مسخرت میکنن!تو خیابون وقتی پسرا میبیننت صلوات میفرستن!دخترا میگن وای تو گرمت نیست!...
هیچی..
فقط اینکه ...یعنی میخوام بگم که حاضر نباشید عزتتون،حیاتون،شرافتتون رو بفروشید...اونم به چی؟!به دنیایی که فردا خودش جلوی خدا هیچ حرفی برای گفتن نداره...شاید اون روز دوستاتون بتونن جواب خدا رو بدن ...یا اون کسایی که تا می بیننتون میگن السلام علیک... یا صلوات میدن...!!!
اها پسرا غیرت ،غیرت،غیرت...
اگه ندارینش یاد بگیرید...از کی؟!از باکری،از همت،ازچمران،ازفهمیده،از...
بازم بگم...به خدا زندگی کوتاهه...به اندازه ی فاصله ی یه اذان تا نماز فقط بستگی داره که کی نماز صبح می خونه کی عصر...
بخدا آقا دلش میشکنه...
خدایا من...معبود زیبایم...تو را قسم به خودت...تو را قسم که ...که...فقط ببخش...
رفتم وب گردی دیدم همه ی وبلاگ ها از عزاداری فاطمه ی می نویسه یکی نبود از حجاب فاطمی بنویسه
یکی نبود از چادر فاطمی بنویسه

همیشه دست های کوچکم به چادر مشکی ات دخیل می بستند!
وقتی چادرت را رها می کردم میان آن همه خانم چادری چه قدر سخت بود پیدا کردنت!
حالا که اگر گم ات کنم نمی ترسم
دیگر گم نمی شوم
چون میان این همه خانم مانتویی پیدا کردنت چه قدر آسان است!

نام این پست رو خودم انتخاب کردم
اول حجاب فاطمی
بعد عزاداری فاطمی
شماره بدم؟؟؟؟
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
بقیه در ادامه مطلب حتما بخونید

